ستون آخر٬
خودسوزی، اعتراضى در استیصال
پاسخ اعتراض متشکل است!
آذر ماجدی
این خبر در روز دوشنبه ٢٩ فروردین در سايت کارمندان شهردارى، "ارم نیوز" منتشر شد: "يكى از كاركنان خدماتى شهردارى بوشهر با سوزاندن خود به زندگى اش پايان داد . شخصى به نام «ر.ك» كه چندى پيش به عنوان يكى از كاركنان خدماتى شهردارى مشغول به كار بوده و بنابر دلايلى به سازمان پارك ها و فضاى سبز شهردارى منتقل شد روز گذشته به زندگى خود پايان داد."
در میان اخبار، 4 خط به انعکاس تراژدی خود سوزی یک انسان اختصاص یافته است. همین. نه بیشتر، نه کمتر. نه ابراز تاسفی، نه تسلیتی، نه احساسی، نه دادخواستی. اين فرد ظاهرا براى سرمايه داران هويت هم ندارد. "ر.ک." تمام مشخصاتى است که از این انسان کارگر که تمام زندگیش به کار و مشقت گذشته است، ارائه می شود. شاید توجه چندانی هم به این خبر نشود. چرا که چنین تراژدی هایی به روتین زندگی مردم به جان آمده ایران بدل شده است. آنچنان اخبار فقر و فلاکت، سرکوب و کشتار، اعدام و فاجعه و خودکشی و خودسوزی فراوان است که مردم توان روانی عکس العمل نشان دادن به تک تک آنها را ندارند.
تحت رژیم اسلامی سرکوب و فقر و استثمار، هر چند ماه یکبار شاهد خود سوزی و خودکشی یک انسان زحمتکش هستیم که بخاطر ناتوانی در تامین معاش و تحت فشار تحقیر روزمره این نظام نیستی را به هستی ترجیح میدهد؛ درد خود سوزی بعنوان "مرهمی" بر درد تداوم تحقیر و فقر! هر روز خبر از خودسوزی و خودکشی دختر و زنی به گوش می رسد که فشارهای نظام زن ستیز او را به ورطه استیصال می کشاند و مرگ را بر پذیرش تحقیر و حقارت زن ستیزی و مردسالاری ترجیح می دهد.
بنظر می رسد که در توسل به شیوه هایی چنین دردناک بمنظور اعتراض به نظم حاکم، مرز جغرافیایی، نژادی یا زبانی معنایی ندارد؛ در گوشه و کنار دنیا چنین تراژدی هایی بوقوع می پیوندد. انسان معترضی که از سر لاعلاجی به نابودی خود، بعنوان یک روش اعتراضی می رسد، مرز جغرافیایی و نژادی نمی شناسد.
در همین چند ماه اخیر که موج جنبش و خیزش توده ای، خاورمیانه و آفریقای شمالی را در نوردیده است، شاهد چندین مورد از خود سوزی انسان های زحمتکش بوده ایم. یک نمونه پر سر و صدای آن در ماه دسامبر در تونس اتفاق افتاد. جوان بیکار دستفروشی که در اعتراض به فقر و تحقیر نظام حاکم، در میدانی خود را به آتش کشید و شعله های آتشی که او را به کام خود کشید، به جرقه ای برای به آتش کشیدن کل منطقه بدل شد. مردم فقر زده و منکوب شده در شهر بعد از شهر و کشور بعد از کشور به میدان آمدند و حق خود را طلب کردند؛ "نه" رسای خود را به فقر، سرکوب، فساد و تبعیض فریاد زدند.
اما این چه دنیایی است که انسان ها را این چنین به ورطه استیصال می کشاند؟ این چه دنیای کثیف و وارونه ای است که علیرغم عشق بیکران به فرزند و خانواده و تلاش های شبانه روزی برای تامین یک لقمه نان و یک سرپناه برای آنها، یک انسان کارگر و زحمتکش آنچنان به ناامیدی و لاعلاجی میرسد که خود را به آتش می کشد. این چه مناسباتی است که انسان را به نقطه ای می کشاند که مرگ دردناک را به ادامه زندگی ترجیح می دهد؟ پاسخ دردناک، اما ساده است. این نظام سرمایه داری است.
تبعیض و سرکوب طبقاتی، فقر و فلاکت دایمی، اختناق و فساد عریان حکومتی زاییده این مناسبات است. حتی در "بهشت" سرمایه داری، تحت دموکراسی های بورژوایی غرب، اکثریت مردم در تبعیض و فقر زندگی می کنند. در کشورهایی که استبداد خشن و بیحقوقی کارگر و شهروند از ملزومات کارکرد سرمایه و تداوم پروسه انباشت است، ابعاد فقر، تبعیض و سرکوب صد چندان است. این وضعیت زندگی میلیون ها انسان در شرایط "شکوفایی" سرمایه داری است. اما در زمان بحران ادواری که از خصلت های ذاتی این نظام است، ابعاد این فقر و فلاکت، سرکوب و تبعیض آنچنان عنان گسیخته می شود که انسانی که خود را در مقابل آن تنها می یابد، به ورطه دردناک ترین شرایط استیصال می کشاند.
و این شرایطی است که دنیا اکنون با آن دست و پنجه نرم می کند. شرایط ایران با بسیاری کشورها متفاوت است. اما در فاکتورهای پایه ای یعنی، فقر، استثمار خشن و سرکوب گسترده مردم تمام این جوامع مشترک اند. این پاسخ بورژوازی به بحران است: تحمیل فقر بیشتر به طبقه کارگر و مردم محروم و زحمتکش. اما این تنها پاسخ نیست. ما مجبور نیستیم که این پاسخ را بپذیریم. می توانیم پاسخ انسانی خود را در برابر آن قرار دهیم: پاسخ کارگری.
باید بساط استثمار وحشیانه و تحقیر و حقارت روزمره ای را که بورژوازی و حکومت ها، ارتش و پلیس اش بر ما تحمیل می کنند، برچید. باید قدرتی که در استیصال به خود آزاری و خودسوزی ترجمه می شود را به قدرتی برای به زیر کشیدن نظام سرمایه داری بدل کرد. ما در مقابل این اجحاف و سرکوب تنها نیستیم. میلیون ها انسان دارای سرنوشتی مشابه و یکسان اند. کارگر و زحمتکش بوشهری با کارگر و زحمتکش تونس و مصر دارای منافعی مشترک اند و باید به افق مشترکی نیز دست یابند.
اکنون مردم منطقه برای به زیر کشیدن رژیم های حاکم بلند شده اند؛ مردم ایران سالها است که به اشکال گوناگون در پی به زیر کشیدن رژیم اسلامی اند. این مبارزات و جنبش های توده ای باید به افق کارگری مسلح شود؛ باید دشمن مشترک را بشناسد؛ باید دریابد که تنها راه رسیدن به آزادی، برابری و رفاه، این خواست پایه ای تمام این انسان های دردمند و بپا خاسته، سازماندهی یک انقلاب کارگری برای سرنگونی نه تنها رژیم های حاکم، بلکه نظام سرمایه داری است. تنها در یک جامعه سوسیالیستی می توان آزادی، برابری و رفاه همگان را تامین کرد. این پاسخ کمونیستی کارگری به دردهای عمیق و مشقت های طاقت فرسای میلیون ها انسان است.
در آستانه اول ماه مه، حزب اتحاد کمونیسم کارگری٬ کارگران، مردم محروم و زحمتکش و انسان های آزادیخواه را به همبستگی عمیق طبقاتی علیه رژیم های حاکم و نظام سرمایه داری فرا می خواند. باید متشکل شد: در تشکلات توده ای، در شوراهای محل کار و محل زندگی، در شوراهای مدرسه و دانشگاه، در شوراهای سرخ ها، این یک پاسخ مهم به پراکندگی مردم در مقابل تشکل و تحزب بورژوازی و نیروهای مرتجع است. باید بکوشیم که پرچم کمونیسم کارگری را در این اعتراضات به اهتزاز درآوریم و جنبش کمونیسم کارگری را متحزب کنیم. بشر امروز پاسخ مشقات و دردهای انسانی امروز را در مارکس و منصور حکمت می یابد. *